مثل ماه روشن...

مثل ماه مغرور...

 

دختر:خودت بگو خلافت چیه؟

 

 

 

 

خواستگار:آدامس زیاد میجوم!

 

 

 

 

-آدامس؟!؟حالا چرا آدامس؟

 

 

 

 

-آخه بوی سیگار رو از بین میبره

 

 

 

-مگه سیگار میکشی؟

 

 

 

 

-آره بعد از عرق میچسبه

 

 

 

 

-مگه عرق میخوری؟

 

 

 

 

-آره گیرایی تریاکو بیشتر میکنه!

 

 

 

 

-مگه تریاک میکشی؟

 

 

 

 

-آره دیگه از بیکاری بهتره

 

 

 

 

-وای مگه بیکاری؟

 

 

 

 

-آره خب همیشه که نمیشه دزدی کرد

 

 

 

 

-خدا...دزدی هم میکنی؟

 

 

 

 

-قبل از این که برم زندان آره

 

 

 

 

-زندان کی رفتی؟

 

 

 

 

-تازه!چندوقته آزاد شدم الکی بردنم یارو خودش افتاد مرد من نکشتمش!

 

 

 

 

-یا باب الحوائج!...

 

 

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:,

] [ 16:33 ] [ setayesh ]

[ ]

هیچوقت نتونستم مثل فیلما شیک مسواک بزنم!

هر بار مسواک میزنم کم مونده از گوشام کف بزنه بیرون!

-

یکی از خوبی های مقنعه سرکردن اینه که سرکلاس میتونی هنس فری بذاری تو گوشت و

به استاد خیره بشی اخر ساعت هم استاد بهت بگه آفرین خیلی حواست جمعه موفق باشی!

-

پشت بسته ساقه طلایی باید بنویسن:
حتما همراه چای یا نوشیدنی مصرف شود احتمال خفگی وجود دارد!

-


يه سال ساعت دوازده شب داشت برف میومد منم خوشحال گفتم آخ جون فردا تعطیله
یهو برف قط شد !!
بارون اومد برفا آب شد!!
بارونم بند اومد ....
کم مونده بود نصفه شبی خورشید شروع کنه به تابیدن !!

-


اینایی که تو عصبانیت هر چی دوست داری بهشون میگی
اخر بغلت میکنن میگن باشه فقط تو اروم باش :|
فتوشاپن ؟

-

ﺑﺎﺑﺎم ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﺸﺎم ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ ﭼﻪﮔﻨﺪﯼ ﺯﺩم

ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﻮﻝ تو جیبی می خوام؛ﺑﻪ ۱۷ﺯﺑﻮﻥ ﺯﻧﺪﻩﯼ

ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻢﺑﮕم ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧمیشه !

-

یه نصیحت : همیشه مراقب جفتک اونایی که خر فرضشون میکردی ، باش !
-

اینقدر که مامانو بابام سر ریختن نمک تو غذا اختلاف دارن

ایران و غرب سر پرونده هسته ای اختلاف ندارن!

-

 

-


از بچگی شهرت داشتم به اینکهریزترین تغییر تو محیط خونه یا قیافه آدمارو میفهمم

از اون طرف ممکنه بعد از نیم ساعت گشتن دنبال جوراب، ببینم پامه

-


قبﻼ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﻡ ﻫﻤﺶ ﺗﻜﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ … ﺍﻻﻥ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ !
ﻻﻣﺼﺐ ﺭﻭﺯﻫﺎﻡ ﻫﻤﺶ

-

همیشه از سال اول ابتدایی تا سال آخر دبیرستان ،

یه نفر هست که سر هر امتحانی میپرسه:

“با خودکار یا با مداد؟”

ینی اینجور آدما آرپیچی هم کمشونه !!

 

شاد باشید!

 

 

 

 

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:,

] [ 16:25 ] [ setayesh ]

[ ]

سروان : خودتو معرفی کن ؟

امیر : من از اون دسته افراد رُکم که رد داده مخم

سروان : اصالتت کجاییه ؟

امیر : من ترکم آذری

سروان : چرا تو زیر زمین کار میکنی ؟

امیر : آخه من متنفرم از جاهای بلند

سروان : چه آدمایی همدستتن؟

امیر : توی کارمم پر نامردای گ.. بدتر از اون آدما که همراه توان

سروان : دقیقا به چه گروهی وابستگی داری ؟ واسه کی کار میکنی ؟

امیر : هم ماله توام هم ماله خودم ، هم مال مردم هم مال هنر

سروان : واسه چی به کارت ادامه میدی ، هدفت چیه ؟

امیر : قصدمه پیله هارو پروانه کنم

سروان : شنیدم زدی تو کاره زمین خواری ؟

امیر : من عاشق خونه ساختنم

سروان : حال ندارم دیگه سوال کنم خودت اعتراف کن

امیر : یه وقتایی بوده صاف نرم ولی خوب از یه سری توله صاف ترم

سروان : دو سه بارم دوربینای کنترل سرعت صدر گرفتنت ، مست بودی ؟

امیر : آره صدرو دوس دارم من واسه تنها روندنام

سروان : تو به این مملکت خیانت کردی ، بهتره که بری دادگاه معذرت خواهی کنی

امیر : من واسه کاری که نکردم هیچ موقع معذرت نمیخوام

سروان : پس میری آب خنک میخوری

امیر : عیب نداره ، میدونم اگه غد 

نبودم زندگی مزه بد نمیداد

سروان : :-؟

امیر : میشه در رو باز کنین
سروان : چرا ؟
امیر : من از درای بسته بی زارم

 

((ولی خدایی حیف بود دستگیرش کردن...نه؟!؟!باآهنگاش خیلی خاطره داشتم شایعه هم زیاد هست یه جا شنیدم میخوان اعدامش کنن یه 

جایی هم شنیدم آزادش کردن!!!))

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:,

] [ 16:16 ] [ setayesh ]

[ ]

 

یه روز 4 تا حیوون تصمیم گرفتن از یه درخت نارگیل برن بالا


1شیر


1 میمون


1 زرافه

و 1 سنجاب


تصمیم گرفتند که مسابقه بدهند که کدام یک برای چیدن یک موز از درخت سریع تر بالا می رود.


فکر میکنی کدام یک برنده می شود؟


پاسخ ، بازگو کننده شخصیت توست


پس با دقت فکر کن...


پاسخ را در پایین مشاهده کنید :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
 
.
.
.

اگر پاسخ تو:
شیر است =خسته و کسل هستی
میمون = گیج هستی
زرافه = کاملاٌ تعطیل هستی
سنجاب = نا امید هستی
چرا؟
برای اینکه:
درخت نارگیل که موز ندارد!!
مشخص است که تحت فشارهستی و زیاد کار کردی
باید یک مدتی استراحت کنی...

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:,

] [ 16:3 ] [ setayesh ]

[ ]


در زدی ...

مادرم در رو باز كرد ...

خواهرم هم بود ...

نشستی پیششون ...

مادرم گفت : پسرمن هنوز چند سالی كار داره ... یك ترم دانشگاهش مونده ... دو سال سربازی داره ... چند سال سختی داره !

تو چشای مادرم نگاه كردی ...

گفتی : من دوستش دارم ... با همه چی می سازم

سه ماه بعد...

من وكیلم ؟

گفتی : بله

دو سال بعد

درسم تموم شد ...

سربازی هم رفتم ...

خونه گرفتیم (خانوادم خیلی كمك كردند ) ...

دنبال كار گشتم ...

چند بار كارم رو عوض كردم تا بلاخره یك كا ر خوب گرفتم ...

مدیرتولید یك كارخانه شدم

تو دوست داشتی راحت تر زندگی كنی !

خونه بهتر ... ماشین ... امكانات بیشتر .

بیشتر كار كردم ...بیشتر ... بیشتر

خسته می شدم ... برای همین كمتر تفریح می كردیم ...

تو راضی نبودی ...

می گفتی اینقدر كار می كنی نمی تونیم تفریح كنیم !

یك سال بعد

چرا خواهرم اینا ماشینشونو عوض كردند ... ما هنوز یك ماشین قراضه هم نداریم ؟

چرا بابات اون خونشو تو ... نمی ده به ما ؟

چرا من هروقت یه چیزی می خوام پول كم دارم ؟

یك سال بعدش

خونه رو داریم عوض می كنیم ... می ریم خونه پدرم كه قبلا اجاره داده بود !

برات موبایل خریدم ... كادوی تولد !

می خوام یك ماشین قسطی هم بردارم ... هرچی باشه تو كارم جا اوفتادم !

چند ماه آخر

گفتی : ازدواج ما از اولش اشتباه بود ...

تو اصلا به احساسات من اهمیت نمی دی !

یكسال پیش هم بهت گفتم ...

من برای این زندگی خیلی تلاش كردم ....

هیچكس هم نفهمید ... برای من همه چی تموم شدس !

گفتم : تو چون از خانوادت دوری احساس دلتنگی می كنی ...

برو پیش مادرت اینا ... بهتر شدی برگرد ...

دو ماه موندی اونجا ( مادرم مدام به من سرمی زد )

برگشتی...

در زدی ...

مادرم دررو باز كرد ...

خواهرم پیشش بود ...

تو چشای مادرم نگاه كردی و گفتی : من از شوهرم متنفرم ...

مادرم : سكوت

خواهرم : چرا

تو : به احساسات من اهمیت نمی ده ؟

خواهرم : خیانت كرده ؟ خسیس بوده ؟ تنبل بوده ؟ بددهن بوده ؟ دروغ گفته ؟

تو : سكوت ...

تو : من برای همه چی تموم شدس !

مادرم : پس برو

ازسركاربرمی گردم ...

مادرم دررو باز می كنه ...

خواهرم برام چائی می یاره ...

پدرم كنارم می شینه ...

مادرم هم كنارم می شینه ...

تو چشاش نگاه می كنم ...

میگم : تنها شدم

میگه : تنهات نمی ذاریم...

[ پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:,

] [ 11:20 ] [ setayesh ]

[ ]

سلام بچه ها خداروشکر بعد از2ماه!دزد های خونمون رو گرفتیم و کامپیوترمونم پیداشد

البته فقط کامپیوتر...ولی بازم جای شکرش باقیه  دعا کنید بقیه ی وسایلامون هم پیدابشه!!!

راستی دلم خیلی واستون تنگ شده بود و از دخترخاله ی گلم حسسسابی ممنونم که توی این مدت که نبودم به اسم من

این وب رو آپ میکرد!!!

و حسسسابی هم ممنونم از همه ی کسایی که توی این مدت که نبودم  کامنت میذاشتن!

دیگه همین دیگه!!!شاد باشید!!

[ سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,

] [ 22:14 ] [ setayesh ]

[ ]